دل را اگر از حسين بگيرم چه كنم
دل را اگر از حسين بگيرم چه كنم
بي عشق حسين اگر بميرم چه كنم
فردا كه كسي را به كسي كاري نيست
دامان حسين اگر نگيرم چه كنم
دل را اگر از حسين بگيرم چه كنم
بي عشق حسين اگر بميرم چه كنم
فردا كه كسي را به كسي كاري نيست
دامان حسين اگر نگيرم چه كنم
باز محرم رسيد، ماه عزاي حسين
سينهي ما ميشود، كرب و بلاي حسين
كاش كه تركم شود غفلت و جرم و گناه
تا كه بگيرم صفا، من ز صفاي حسين
به همه چیز عادت می کنیم
به داشته ها و نداشته هایمان
خیلی طول نمی کشد که
جلوی آینه زل بزنی به خودت
موهایت را کنار بزنی
و با خودت بگویی
اصلا مگر داشتی اش
مگر از اول بود ؟!
که بودن و نبودنش مهم باشد …
تو را آرزو نخواهم کرد
هیچ وقت
تو را لحظه ای خواهم پذیرفت
که با دل خود بیایی
نه با آرزوی من ......
دوستت دارم..چرایش پای تو،
ممکنش کردم،محالش پای تو
میگریزی از من و احساس من
دل شکستن هم ،گناهش پای تو
آمدی آتش زدی بر جان من
درد بی درمان گرفتن هم،دوایش پای تو
من اسیرم در میان آن دو چشم
قفل زندان را شکستن هم،سزایش پای تو
سوختم،آتش گرفتم زین سبب
آب بر آتش نهادن هم جزایش پای تو
پای رفتن هم ندارم من،از کوی دلت
پا نهادن بر دل مست و خرابم پای تو...
معشوقـه اے پیـدا ڪرده ام
بـه نـام روزڪَار
ایـن روزها
در آغـوش خویـش
سخـت مـرا
بـه بازے گرفته
عاشق نشدی ...
وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاری است ...
که عاشق شده است...