دلدلانــہ
دردنوشته و دل نوشته ها ، نام مستعار تمام زخمهای من است!
و چه زیبا گفت فروغ :
تنها صداست که میماند و امان از صدای او که ابدی شد در گوش من !
من هنوز ندیدم کسی رفتن بلد باشد و بماند!!!
در زندگی من اتفاقهایی همیشه می افتند حتی وقتی دستشان را میگیرم!!!
دلت برای من نسوزد ؛ من عادت کرده ام که همیشه دستی چوب لای چرخ آرزوهایم بگذارد!!
بعضی درد دلها گوش نمی خواهد ، گوشه ی آغوش می خواهد !
محال است کسی مرا ببیند و سراغی از تو نگیرد ، بس که چشمهایم لبریز از تو هستند
خسته ام از دلداری های مجازی ، دلم شانه های حقیقی میخواهد!
در وصف حالم همین سه کلمه کافیست : لبخندم درد میکند !
باید بمیرم تا شاید فاتحه ای معجزه دیدار شد !
قصه بگو تا بخوابم
امشب قصه آمدنت را میخواهم ، میخوانی ؟!!
خوابهایم گاهی زیباتر از زندگیم می شوند
کاش گاهی برای همیشه خواب می ماندم !
آدم ها من را به یاد تو نمی اندازند ، اینجا هیچکس شبیه تو نیست..
دلم که تنگ می شود برایت ، کنار آتش می نشینم و دریا میکشم و به درختان فکر می کنم !
دلم برای شیطان تنگ شده تا دوباره برایم از هوس انگیزی آغوش تو بگوید !
سکوت همیشه معنی سکوت را ندارد ، گاهی سکوت یعنی :
س : ساعت های
ک : کسری
و : وجود
ت : تو !
روزها پر و خالی میشوند مثل فنجان های چای در کافه های بعد از ظهر اما هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
اینکه مثلا تـــــــــو ، ناگهان در آنسوی میز نشسته باشی!